«تاریخ جنگ را تحریف نکنید والا، آقای موسوی دهان باز» می کند!
ا. م. شیری ا. م. شیری

آقای میر حسین موسوی، نخست وزیر جمهوری اسلامی در دهه دهشتناک و پر کشتار ٦۰، در دیدار با جمعی از اعضای تشکل های سیاسی کرج بمناسبت نیمه شعبان (تولد امام زمان) در پاسخ «غیر مستقیم» به اظهارات آقای رفـیقـدوست و کسانیکه او را به مصاحبه تشویق کرده اند»، بی آنکه نامی از کسی ببرد، به «تهدید» گفت: « تاریخ جنگ را تحریف نکنید  والا، دهان باز خواهم کرد!» (نقل از موسوی نامه های مختلف اینترنتی، از جمله، موسوی نامه زیر:

www.peiknet.com/1389/08mordad/04/page/musavi.htm).

این که شعور سیاسی آقای موسوی، تا همین حد قد می دهد یا خودش را عمدا به «کوچه علی چپ» زده است؟ می توان تخمین زد.

به احتمال بسیار قوی، آقای موسوی از چنان شعور و آگاهی، روابط و مناسباتی با محافل ارتجاعی ــ جنائی جمهوری اسلامی برخوردار بوده و هست، که با توجه به سن و سال و سوابق فعالیتش، به مقام نخست وزیری ایران در آن دهه خون و جنایت برگزیده شد. از این رو، زیاد جای تعجب ندارد وقتی که وی پس از دو دهه، هنوز هم بطورمشروط ، غیرصریح و «غیر مستقیم»، سخن می گوید.

آقای موسوی همچنین در بخشهای دیگری از گفتار خود می فرماید:

«... در صورتی که لازم شود ... در آینده مسائلی را با بسط و شرح بیشتری خطاب به مردم ایران بیان خواهم کرد.حتی ممکن است دلائل استعفای سال ۶۷ خود را نیز بیان کنم.

.. بنده هنوز لب به سخن درباره دهه اول انقلاب باز نکرده ام و هیچ گاه هم میل نداشته ام در این باره صحبت کنم،ولی ظاهرا مجبورم در صورت ادامه این تحریف ها... ناگفته های خود را بگویم و نیز بگویم که استعفای سال ۶۷ بر سر چه بود .

... و در آینده اگر لازم بشود و به اجبار به این بحث ها کشانده شوم موضوع را با بسط بیشتری طرح خواهم کرد» (همان منبع).

آقای موسوی بسیار خوب می داند که این شیوه سخن گفتن، نشانه بی صداقتی کامل، عوامفریبی محض و مشارکت مستقیم در جنایات ارتکابی رژیم جمهوری اسلامی است. او حتما آگاه هست که بر اساس علم منطق، اتخاذ موضع بی طرفی در مناقشه بین دو طرف (صرفنظر از حقانیت و یا عدم حقانیت هر یک از طرفین)، به معنی حمایت از طرف قوی و برتر محسوب می شود و در قوانین جنائی و کیفری هم ماده قانونی تثبیت شده ای هست بدین مفهوم که، حتی شاهد هر جنایتی، به صرف عدم افشاء و مسکوت گذاردن آن، بخودی خود، بمعنی مشارکت در ارتکاب جرم محسوب می شود و موجب مجازات کیفری می گردد. اگر آقای موسوی از این اصل علم منطق و ماده قانون کیفری هم اظهار بی اطلاعی بنماید، از اینکه، ناآشنائی به قوانین، نمی تواند موجب تبرئه کسی شود، حتما بی خبر نیست.

البته این گفته بدان معنی نیست که آقای موسوی و یا هر کس دیگری حق  ندارد از جبهه دشمن و جنایت ببرد و به سوی خلق روی آورد. بلکه، برعکس، قدم هر کسی که به سوی مردم و نیروهای مترقی روی می آورد، باید گرامی داشته شود. با این تذکر که، چنین بازگشتی به قصد فتنه انگیزی و فریب افکار عمومی نباشد. قدم آقای موسوی را نیز که امروز از دست جناح حاکم به «فغان» آمده است، اگر صداقتی در کار بود، می شد ارجمند شمرد. ولیکن، تمام شواهد و ادبیات مورد استفاده آقای موسوی نشان از آن دارد که اعتراضات و نارضایتی وی در مقابل جناح حاکم، نه از «حب علی، که از بغض معاویه» است و بطور کلی، اختلاف بین «اصلاح طلبان» و «اصولگرایان» حکومتی، بر سر تقسیم غنایم و سلطه بر طعمه چرب و نرمی بنام ایران است که به موضوع مناقشه بین آنها تبدیل شده است. اینجاست که صداقت آقای موسوی، بعنوان یک مخالف ساختارشکنی، طرفدار قانون اساسی مؤید ولایت مطلقه فقیه و حاکمیت دینی، بمثابه یکی از پیروان صادق «خط اصیل امام»، خط روح الله الموسوی الخمینی، خونخوارترین رهبر تاریخ ایران که فرمان قتل هزار- هزار اسیران را صادر کرد؛ تجاوز «سربازان خبیث امام زمان» به دختران اسیر را بطور کلی، قبل از کشتن بویژه، جایز شمرد؛ که انقلاب پرشکوه و عظیم مردم ایران را به شکست کامل کشانید؛ که بعد از آزادسازی خرمشهر، با سوءاستفاده سخیفانه از باورهای مذهبی مردم، به بهانه «فتح کربلای معلّی» و «آزادی قدس شریف»، موجبات کشته، زخمی و معلول شدن چند صد هزار نفر از فرزندان ایران زمین را فراهم آورد؛ امامی که با ادامه جنگ، ایران را از دریافت غرامت محروم ساخت و پس از ویرانی بیشتر کشور، لاجرم «جام زهر» سر کشید، شک برانگیز می نماید. به همین سبب، اعتراضات آقای موسوی را نمی توان جدی گرفت و بازگشت او را ناشی از صداقت دانست. بنا بر آنچه که گفته شد، اگر هم باور کنیم که آقای موسوی، در هیچیک از جنایتهای بی حد و حصر جمهوری اسلامی در دهه شصت و تا کنون مشارکت مستقیم نداشته است که البته چنین نیست و چنین هم نمی توانست باشد، ولی، با اتخاذ موضع بی طرفی در شرایطی که، قاتلان رژیم اسلامی از موضع قدرت فرزندان ایران را قتل عام می کردند و همچنین، بخاطر مسکوت گذاردن و مکتوم نگاه داشتن جرایم و جنایات سران رژیم، مجرم شناخته می شود. اگر چنین نبود، آقای موسوی، در جواب «غیر مستقیم» به آقای رفیقدوست و «کسانی که او را تشویق به مصاحبه  کرده اند»، بدون اما و اگر، بدون شرط و شروط  و بطرز «مستقیم»، پرده از همه فجایع پشت پرده بر می کشید و خود را به ادبیات تهدید مشروط و شانتاژ، مقید نمی کرد.

اما، آقای موسوی بعنوان فقط یک شهروند ایرانی، تنها زمانی می تواند به رحمت و بخشندگی مردم ایران و نیروهای انقلابی آن مطمئن باشد که، دست از کلک و دودوزه بازی بردارد؛ از خدمت بورژوازی کمپرادور، دست نشاندگی آقای رفسنجانی، این روحانی قاتل و سردسته دزدان ثروتهای ملی ایران و تحت الحمایه امپریالیسم بدرآید؛ تمام فجایع مکتوم و پوشیده سران جمهوری اسلامی را بی کم و کاست، بدون «در آینده اگر لازم شود»، «ظاهرا مجبورم... ناگفته های خود را بگویم »، « حتی ممکن است» و غیره، همین امروز «لب به سخن در باره دهه اول انقلاب» بگشاید و افشاء کند؛ از خط ضدانسانی «امام راحل» تبری جوئید؛ به آزادیهای فردی و اجتماعی احترام بگذارد؛ در راه استقلال، امنیت و تمامیت ایران تلاش کند؛ قانون اساسی ضد مردمی جمهوری اسلامی را مردود بشناسد؛ به تحجر و بربریت نظریه ولایت مطلقه فقیه اقرار نماید و رک و صریح بگوید که در آن سالهای خون و جنایت، اگر شریک جرم نبود، چرا سکوت کرد؟

این نکته را هم نمی توان نادیده گرفت که محال است آقای موسوی قبل از کسب تکلیف از ولی مطلق فقیه ــ آقای خامنه ای ــ نامزدی خود را برای انتخابات گزینشی دوره دهم ریاست جمهوری اعلام کرده باشد. بنابراین، وی باید با صراحت بگوید که در جریان این کسب تکلیف، آنها چگونه توافق کردند و چه تعهداتی را در صورت «انتخاب» شدن و یا نشدن، در مقابل همدیگر پذیرفتند؟ آیا آقای موسوی بر مبنای همان توافقات و تعهدات حرکت نمی کند؟ و بالآخره، باید پاسخ روشنی به این پرسش بدهد که اگر وی را بجای احمدی نژاد از صندوقهای رأی بیرون می کشیدند، آیا امروز به فرامین آقای خامنه ای گردن می نهاد یا نه؟ خطوط قرمز قانون اساسی رژیم اسلامی را زیر پا می گذاشت یا نه؟

آقای موسوی بدون تعیین مرز و موضع خود  در قبال این مسائل و بسیاری مسائل دیگر، دیر یا زود، در دادگاه تاریخ ــ اگر در قید حیات هم نباشد ــ حتی بعد از آن، در کنار سایر سران و مقامات رژیم جنایت پیشه جمهوری اسلامی، پاسخگوی اعمال غیرانسانی و ضدایرانی خود خواهد بود. از ایشان پرسیده خواهد شد: پس شما به چه کاری مشغول بودید که در دوره نخست وزیری تان، شنیع ترین جنایت علیه مردم ایران صورت گرفت؟ شما چرا همه آنچه را که بر سر کشور و مردم ایران آورده اید، نه تنها امروز هم فاش نمی کنید، حتی، طرف مقابل تان را به سکوت تهدید می کنید! مگر«... در آینده اگر لازم شود، ... ظاهرا مجبورم، ... حتی ممکن است... و الا دهان باز خواهم کرد... و»، بمعنی تهدید و بستن دهان طرف مقابل نیست؟

به آقای موسوی که کرده است آنچه را نباید می کرد، به جناح نظامیان حاکم بر ایران، به ولگردان سیاسی که آب تطهیر بر سر و دستان موسوی و موسویها، این سادات یهودی تبار می ریزند، به کرزای ها و  چلبی ها، به گارباچوفها و یلتسینها، به شواردنادزه ها و یاکوفیلیوفها و به همه جینجیچهای ایرانی که باتکاء دولتهای وحشی امپریالیستی دندان طمع خود را برای ایران تیز کرده اند، اکیدا توصیه می شود: از خشم خلق و طغیان عدالت بهراسند و سرنوشت شوم خاندان دست نشانده پهلوی، جیره خواران ریز و درشت امپریالیسم و همتایان خائن خویش را هیچگاه از نظر دور ندارند.

۱۱مرداد ۱۳۸۹


August 2nd, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی